مثل ابر بهار می گرید
دائمــاً زار زار می گرید
رهبر انقلاب گریه کنــان
با دلی داغــدار می گرید
مثل ابر بهار می گرید
دائمــاً زار زار می گرید
رهبر انقلاب گریه کنــان
با دلی داغــدار می گرید
روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی
زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
زهر اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند
بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعهی آبی این زهر
پارههایِ جگر غرقِ بلا را سوزاند
اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سی سال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت
ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلیعلت ایجاد خلقت
یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود
پیش غم های تو غم های دو عالم غم نبود
هر که از تو مستقیماً روضه ات را می شنید
بس که درهَم می شد٬ اصلاً چند روز آدم نبود
اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
این نیزه در نیامده آن نیزه میرود
داد از فلک که داد تورا در مىآورد
مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
الآن برات آب پیمبر مىآورد
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
دیدم به چشم, واقعه درد آورى
بر نیزه ها سرى و عزادار, مادرى
دیدم عروس فاطمه با موى سوخته
مى گشت روى خاک به دنبال معجرى
هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم
یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم
من طایر قدسم به زمین آمده ام تا
از برکه ی اندوه تو یک جرعه بنوشم
همینکه ذکر احادیث قال باقر شد
عجین دل همه با کردگار غافر شد
یگانه عالم دین پیمبرست باقر
عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر