گلایه می چکد از آسمان دلبری ات
خداکندکه نباشد کلام آخری ات
سؤال میکنم ازتو ,دلیل اشکت چیست?
عذاب می دهی ام باجواب سرسری ات
گلایه می چکد از آسمان دلبری ات
خداکندکه نباشد کلام آخری ات
سؤال میکنم ازتو ,دلیل اشکت چیست?
عذاب می دهی ام باجواب سرسری ات
مثل شمع سحری اب شدی از گریه
از خودت بی خبری اب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن
آورده دستی را کمی بالا به زحمت
دستی گرفته زیـرِ دستی را به زحمت
دستِ دعایِ دختری هم رفته بالا
بلکه نیفتد مادرش زهرا به زحمت …
سنجاق را بگیر و به موی سرت بزن
حرفی برای دلخوشی دخترت بزن
دیگر بس است گردش دستاس و پخت نان
دستی به خاک های پَر معجرت بزن
خالق احدی باتو برابرنکشیده
مانند تو صدیقه اطهر نکشیده
خطاط تو را غیر شکسته ننوشته
نقاش تورا غیر مکسّر نکشیده
در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانیست
برخیز اذان بگو به فراز حرم بلال
خیلی گرفته است دل مضطرم بلال
رفتی به ماذنه بگو از غربت علی
من را زدند پیش روی شوهرم بلال
تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد
کارم برای مرگ به اصرار افتاد
رفتی اراذل خانه را آتش کشیدند
انسیه الحورات بین نار افتاد
روز آخره داری کار می کنی
روزای خوبمو تکرار می کنی
ولی خانومم بدون با رفتنت
دنیارو رو سرم آوار می کنی
بى قرارى مى کنى تا خانه زندانم شود ؟
بسترت را پهن کردى قاتل جانم شود؟
با حسن حرفى زدى؟با من غریبى مى کند
گریه هاى هرشبش باران چشمانم شود
بیشتر از قبل ها داری هوای شوهرت را
دست هایت میخرد این اشک های شوهرت را
من دعا کردم که قدری بیشتر پیشم بمانی
پس بیا آمین بگو با دست های آسمانی
بابا که رفت , غصه ی زهرا شروع شد
تازه مصیبت و غم عظما شروع شد
بابا که بود , زندگی اش رو به راه بود
بعد از پدر , هجوم بلاها شروع شد