شبیه شمع , وجودِ تو آب شد بس کن
دوباره حال تو امشب خراب شد بس کن
چقدر گریه و گریه , چقدر ناله و آه
دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن
شبیه شمع , وجودِ تو آب شد بس کن
دوباره حال تو امشب خراب شد بس کن
چقدر گریه و گریه , چقدر ناله و آه
دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن
شمع کاشانه ی علی زهرا
گل دردانه ی علی زهرا
عشق و جانانه ی علی زهرا
همه پشتوانه ی علی زهرا
این روزها حال و هوایت فرق کرده
لحن غم انگیز صدایت فرق کرده
اخر نگاهت را چرا از من گرفتی
شاید نگاه من برایت فرق کرده
دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت
هیئت, میان “وای مادر” داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید
آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید
زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم
وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید
خزان زده به بهار علی و اولادش
یکی نبود , رسد لحظه ای به فریادش
به آسمان نرسیده است , داد و بیدادش
چه آمده به سر زندگی آبادش
غم که آوار می شود اِی وای
درد بسیار می شود اِی وای
خواب دُشوار می شود اِی وای
سُرفه خونبار می شود اِی وای
روضه تکرار می شود اِی وای
ای اذانِ اشهد انُّ علی مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
چند سالی میشود تاج سر زهرا شدی
نقطه ی پایین “با ” , ای نقطه ی در “فا” ی من
زهرایی و مدح تو فراتر ز کلام است
عالم همگی خیره بر این شان و مقام است
معصوم ز اوصاف تو باید بزند دم
اظهار نظر بر من بیچاره حرام است
وقتی هوای روضه ما باز مادری است
حال و هوای گریه ما جور دیگری است
وقتی که مادر همه ماست فاطمه
حسی که بین ماست, همانا برادری است
کم کم زمان و لحظه ی پرواز میشد
“عَجّل وفاتی”خواندنش غمساز میشد
میگفت حیدر زیر لب با سوز و حسرت
ای کاش این در رو به بیرون باز میشد
مجید قاسمی