شعر شهادت اهل بيت (ع)

اصل و فرع آفرینش

اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود
هیچکس شایسته‌ی درک مقاماتش نبود

ذکر یا‌فاطر همان آیینه‌ی یافاطمه است
جوهر فهم بشر یارای اثباتش نبود

واویلا

ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام‌ همسایه را بیدار کردم

هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم

یا فاطمه الزهرا (س)

سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است
هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است

معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا
بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است

عزیزم

دستای منو بابات بالا که برد صبح غدیر
اومد از همون روزا بی ادبی دستمو بست
تا بسوزونه دل منو تو کوچه پیش من
با غلاف شمشیرش دست تو رو زد و شکست

بی بی جانم

بر دست های او نمی زد مُهر اگر تاول
در روضه ی آتش نمی شد خون جگر تاول

با دست های زخم نان پختن کمی سخت است
می سوخت با گرداندن دستاس هر تاول

همه ی دار و ندارم

السلام ای همه ی دار و ندارم مادر
جایت امروز چه خالی است کنارم مادر

ای فداکارترین بانوی دنیا مادر
می شود سر بزنی خانه زهرا مادر

وای مادر

چه روضه ایست که هرکس روایتش می کرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد

چه می شد از دل آن کوچه برنمی گشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد

واویلا

نیمه‌شب مهتاب می‌شوید علی
آب را با آب می‌شوید علی

مثل این تنها ندیده هیچ‌کس
شستنِ دریا ندیده هیچ‌کس

زهرای من

برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد

درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد

رنگ خزان شدم

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!

آتش ظلم

فاطمه در آتش ظلمی نمایان سوخته
مرتضی از دیدن این داغ سوزان سوخته

آمدند آتش زدند اهل جهنم بر بهشت
قدسیان را با خبر سازید رضوان سوخته

مادری قامت کمان

یک طرف یک شهر و یک سو مادری قامت کمان
آسمان افتاده زیر دست و پای ناکسان
دست بر پهلوی خونْ زخمش گرفته آمده
آنکه تازه غنچه اش را کرده نذر باغبان

دکمه بازگشت به بالا