زمین و کلّ فلک,هفت آسمان,دنیا
فقط برای حسین آفریده شد اصلاً
بخوان نماز و عبادت بکن خدا را چون…
سرش برای همین ها بریده شد اصلاً
زمین و کلّ فلک,هفت آسمان,دنیا
فقط برای حسین آفریده شد اصلاً
بخوان نماز و عبادت بکن خدا را چون…
سرش برای همین ها بریده شد اصلاً
سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
قبل از ابراز نداری برسد لطف شما
تاجری هیچ ندیدم به غنا مثل گدا
خاک پای تو شدن آخر معراج من است
قُربم آن است شوم وصله ی نعلین شما
سرّ کلیم بودن موســـــی اطاعـت است
“عاشق” همیشــــه طور نشین عبادت است
مانوس تیـــــــرگی شب اند اهــــل نافله
ظلمت برای چشم سحر خیز عادت است
در سامرا غریبی و تنهایی و فراق
در کربلا حسین و عطش بود و درد و داغ
در سامرا تنی جگرش تشنه و کباب
در کربلاحسین تنش زیر آفتاب
شانه به درد زلف پریشان من نخورد
مرهم به درد زخم گریبان من نخورد
از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام
دگــر نــباف پــیرهــن تــازه فــاطـمــه
شد پنبه رشته های تو با داغ محسنت
******
نه کوچه نه غلاف نه سیلی نه میخ در
بــیمار کــرده اســت تـو را داغ محسنت
شاعر : حسین صیامی
تا که هیزم ها بدست عده ای شر گر گرفت
کم کم آتش شد مهیا بعد آن در گر گرفت
پشت در بود و به پهلو تکیه بر آن داده بود
آتش در شعله زد یکباره معجر گر گرفت
آقا صدایم کن که برگردم به سویت
همراه کفترها نشینم روبهرویت
شاید برایم زائری گندم بپاشد
گیرم شفا از گندم تسبیح گویت
زهرای تو که هست به مردم نیاز نیست
وقتی که آب هست تیمم نیاز نیست
شرمنده ام که دست تو از پشت بسته شد
شرمنده ام خودم به تبسم نیاز نیست
ای باعث سرور علی از چه پر غمی؟
باور نمیکنم که همان بانوی منی
کشته مرا تمام نفس های پر غمت
کشته مرا عزیز دلم این قد خمت
قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را
خدا کند ز برادر صبورتر باشی