شعر شهادت اهل بيت (ع)

روضه غربت

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم

ساعات آخر

دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست

قسمت نشد

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد

زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد

یا مظلوم

زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان

آقای من

بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟

خوب بودی، با بدی امّا جوابت داده‌اند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد

حضرت عشق

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

پسرت صاحب دنیاست

آسمان زیر قدم‌هات تردد می‌کرد
به نماز تو مباهات, تجرد می‌کرد

ماه مدیون شما بود به والله قسم
عشق در خون شما بود به والله قسم

غریب آقام

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

برکت جامت

ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایه ی الطاف “امامت” مستیم

یا ولی الله

کسی که بهر تو دست دعا بلند کند..
به عرش طالع او را خدا بلند کند

ترحّمی به زمین خورده ی مسیرت کن
مرا مگر که دعای شما بلند کند

یا سید الساجدین

تمام عمر یادت کرده‌ام با هر دعا حتی
تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی

پس از تو روضه‌های هفتگی نه لحظه‌ای دارم
پس از تو گریه‌ام در جمع‌ها در انزوا حتی

غریب ابن غریب

پیش تو ای که شکافنده دانشهایی
زیر و رو کردن این دل که ندارد کاری
به نگاهی بشکافد دل شاعر که ندید
بهتر از بیت شما، در دو جهان درباری

دکمه بازگشت به بالا