ای راوی تمام مقاتل چه میکنی
در جنگ علیه جبهه ی باطل چه میکنی
سیدتی عالمه ی بی معلمه
در پیشروی مردم جاهل چه میکنی
ای راوی تمام مقاتل چه میکنی
در جنگ علیه جبهه ی باطل چه میکنی
سیدتی عالمه ی بی معلمه
در پیشروی مردم جاهل چه میکنی
وقت خزان زینب پر غم رسیده است
آری دوباره سوز محرم رسیده است
در بین آسمان ترنم به یک نگاه
ام المصائب و غم اعظم رسیده است
مادرگریه! مادر غم ها! جان از غصه آمده بر لب!
روضه دار شبانه روز حسین! السلام علیکِ یا زینب!
چشمهای تو از نجابت و نور, چشم های تو جنس باران است
گریه های زیاد آبت کرد, بس که زخم دلت فراران است
بشکند دستی که بر عمه جسارت میکند
کاش بودی تا ببینی هتک حرمت میکند
چادرش را از سرش… بالای نی دیدی خودت
گوش ها را …لعنتی تقسیم غیرت میکند
یک سال نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز وشب تویی همه جا روبه روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مثله شده در برابرم باشد
بدن بدن کیست این چنین شده است؟
اگر خدای نکرده برادرم باشد …!
ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو
معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو
تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است
اشک های دیده ام از اشک های زینب است
تازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرا
این دل شوریده ام مست ولای زینب است
روشنگر است ناله پشت شرارها
چون آفتاب در همه ی روزگارها
روشن تر است از همه روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه شب زندهدارها
نه هم دمی ,نه مونسی ,نه یار و یاوری
جان کندنم چه سخت شد این روز آخری
یک سال و نیم هست که هِی می خورم زمین
مثل کبوتری که ندارد دگر پری
زینبم ,اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
ای خوشا بر آن دلی که بی قرار زینب است
روز و شب مویه کنان حیران کار زینب است
اشک او در گران است و پر طاوس نیز
هر کسی لایق مگر بر اشک زار زینب است