شعر شهادت امام حسین (ع)

دست و پا می زدی

دست و پا می زدی اما پر تو دستش بود

وای من حنجر تو,حنجر تو دستش بود

مصحف پاک خدایی که در این گودالت

هر کسی برگه ای از دفتر تو دستش بود

ز عصا و سپر و تیر بگیر تا نیزه

هر که آنجا بود دور و بر تو دستش بود

در حرم دفن شد اما به دو چشمم دیدم

حرمله رأس علی اصغر تو دستش بود

کوچه شام به چشمم نفری را دیدم

کفن بافته مادر تو دستش بود

نیزه داری که به روی نی او رأست بود

به خداوند که انگشتر تو دستش بود

خولی بر اسب سوار است و یک خورجینی

که بینداخته در آن سر تو دستش بود

یاسین قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا