شعر شهادت اهل بيت (ع)

بوی گل یاس

پیراهن تو بوی گل یاس می دهد

بوی علیُّ و مادر احساس می دهد

مانده هنوز خون تو بر آن به جا حسین

خونی که بوی روضه ی عبّاس می دهد

راویِّ قصِّه های غریبیِّ

امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم

همراه سیِّد الشُّهداء  گریه می کنیم

صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم

از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم

عالم عقیله

زینب وَرای فکر و خیال من و شماست

مدّاح او فقط  وَ فقط شاه کربلاست

بی بیِّ آسمانیِّ عالم عقیله ایست

که افتخار مادر سادات و مرتضاست

افسوس …

آن زینب او عزیز مردم شده است

این فاطمه اش ملیکه ی قم شده است

افسوس که نام اُم کلثوم فقط

مانند مزار مادرش گم شده است

قاسم صرافان

 

بیرق دجال

متوکل شدن چه آسان است در دلی میلشر اگر باشد

سهم ابلیس می شود انسان از خدا بی خبر اگر باشد

می کشد شعله روح شیطانی از دل ازدحام و می شکند

حرمت عصمت خدا, حتی فاطمه پشت در اگر باشد

دُرِّ نجف

بر روی نگاهمان صدف باریده

اینبار برای یک هدف , باریده

دیشب همه جا ستاره باران بود و

امشب همه جا دُرِّ نجف باریده

بهشت حُسن

شکوه خلقت تو عرش را تکان داده است

واشتیاق شگفتی به کهکشان داده است 

درازدحام ملائک, مسیح انفاست

نشاط تازه به روح فرشتگان داده است 

به یاد سامرا …

عمریست پا به پای شما گریه میکند

همراهِ”های هایِ شما” گریه میکند 

یکآسمان ستاره ی گم کرده راه…آه

دنبالردِّ پای شما گریه میکند 

آقای سامرا

آقای سامرا که سلامم به محضرش

آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش

یک عدّه ناجیب که توهین نموده اند

بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش

خادم النقی

ای جگرگوشه امام رضا

آفتاب غریب سامرا

دوستانت اهالی بالا

دشمنانت قبیله های زنا

غم هادی دارم

اهل دردم غم هادی دارم

سامراییاست دل بی تابم

زنده یفیض مدام یارم

مرده ییک نفس سردابم

گنجینه کمال

وقتی نگاهم رابه بــاران می نشانم

 وقتی که خون دل زدیـده می فشانم

 گُلمی کندشـوق تووباجـذبه عشق

 دلرابه سوی سـامرایت می کشانم

دکمه بازگشت به بالا