شعر شهادت اهل بيت (ع)

عابر تنهای سامرا

گر تو مدد دهی قلمم نوحه گر شود

مرثیّه خوانِ محفل چشمان تَر شود

اینجا به خام نمره ی بالا نمیدهند

دلسوخته مرتبه دار است و سَر شود

هادیِّ آل فاطمه جانم فدای تو

لعنت به آنکه کرده جسارت به محضرت

تیری نشانده با سخن خود به پیکرت

نام تو آسمانیُّ و پاک و مقدَّس است

تو بی نظیری ُّو حرمی کرده باورت

بغض مانده در گلو …

آقا سلام ! بغض بدی مانده در گلوم

آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّالهای فتنه به این شهر آمدند

دیدند با توایم , همه قهر آمدند

صدای زمزمه ی جامعه…

صدای زمزمه ی جامعه کبیره ی توست

کهچشم ها همه اشک و نگاه خیره ی توست

هرآنکسی که در امواج عشق افتاده

برایعرض ادب در پی جزیره ی توست

به بهانه ی امام هادی(ع)

روزی برود اگرسرم با این شعر

می گویم وسرفراز محشرم با این شعر

بردشمن تو امام هادی ,لعنت

به به که خنک شد جگرم با این شعر

عزادارتواییم

عمریست گدایِ عشق وبیمار توایم

تا آخر عمر هم گرفتارتوایم

تا چشم حرام زادگان کورشود

ما این دهه را فقط عزادار توایم

وحیدمحمدی

 

ساحل زخم گلویت دل دریای من است

ساحل زخم گلویت دل دریای من است

موی تو سوخته اما شب یلدای من است

آمدی داغ دل تنگ مرا تازه کنی

یا دلت سوخته از دربدریهای من است

غربتِ پنج گوشه

مانندِ بقیع,سامرا پرپرِ کیست؟

این غربتِ پنج گوشه,غم پرورِ کیست؟

وقتی که “غم” است گوشه ی دیگرِ آن,

شش گوشه ی این ضریح,یادآورِ کیست؟

عارفه دهقانی

عطر سیب

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد 

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد 

پهلوان با وفا

این پهلوان با وفا آخر زمین خورد

قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد 

من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد

از شرم  روی مادر اصغر زمین خورد 

معدن الرحمه

گفتن ازشأن تو چه دشوار است

 “اهلبیت نبوتی” آقا

 “مهبطالوحی” و “معدن الرحمه”

 تو تمام کرامتی آقا 

مشک خالی

همواره از چشم تو لبریزم عزیزم

با تیر و مشک تو گلاویزم عزیزم

یک علقمه می سازم از چشمانم آنگاه

در مشک خالیت آب می ریزم عزیزم

 اکبر رشیدی

دکمه بازگشت به بالا