شعر شهادت اهل بيت (ع)

بهشت حُسن

شکوه خلقت تو عرش را تکان داده است

واشتیاق شگفتی به کهکشان داده است 

درازدحام ملائک, مسیح انفاست

نشاط تازه به روح فرشتگان داده است 

به یاد سامرا …

عمریست پا به پای شما گریه میکند

همراهِ”های هایِ شما” گریه میکند 

یکآسمان ستاره ی گم کرده راه…آه

دنبالردِّ پای شما گریه میکند 

آقای سامرا

آقای سامرا که سلامم به محضرش

آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش

یک عدّه ناجیب که توهین نموده اند

بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش

خادم النقی

ای جگرگوشه امام رضا

آفتاب غریب سامرا

دوستانت اهالی بالا

دشمنانت قبیله های زنا

غم هادی دارم

اهل دردم غم هادی دارم

سامراییاست دل بی تابم

زنده یفیض مدام یارم

مرده ییک نفس سردابم

گنجینه کمال

وقتی نگاهم رابه بــاران می نشانم

 وقتی که خون دل زدیـده می فشانم

 گُلمی کندشـوق تووباجـذبه عشق

 دلرابه سوی سـامرایت می کشانم

در این دم آخر

آیا که شود باز ببینم وطنم را

آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحر های بقیعم

بامادر غمدیده بگویم سخنم را

پر می کشیم سوی شما

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی

ابن الرضای دوم ما أیها النقی 

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست

هادی آل فاطمه یا أیها النقی 

قسمت

هرکه یکجور قسمتی دارد

سامرایتوغربتی دارد

خوش بهحال کسی که نوکر توست

واقعاچهسعادتی دارد!

امام هادی النقی(ع)

رفتی تو ولی پسر,عزاداری کرد

تنها نه پسر,بشر عزاداری کرد

مظلوم وغریب گرچه شهیدت کردند

بهر تو ولی خواهر عزاداری کرد

غم سوزنده ی هجران

بی تو شد حجره ی من کلبه ی احـزانچه کنم

روز و شب بـا غم سـوزنده ی هجـران چه کنم

گـاه در حجـره و گـه مسجـد و گـهشهـر و دیـار

بـه رهت در بـه در و بـی سـر و سـامان چه کنم

ابر سخا

بالاتراز این هاست لوایی که تو داری

خورشیددمیده ز عبایی که تو داری

ازبنده نوازی و عطایی که تو داری

آقای جهان است گدایی که تو داری

دکمه بازگشت به بالا