شکوه خلقت تو عرش را تکان داده است
واشتیاق شگفتی به کهکشان داده است
درازدحام ملائک, مسیح انفاست
نشاط تازه به روح فرشتگان داده است
شکوه خلقت تو عرش را تکان داده است
واشتیاق شگفتی به کهکشان داده است
درازدحام ملائک, مسیح انفاست
نشاط تازه به روح فرشتگان داده است
عمریست پا به پای شما گریه میکند
همراهِ”های هایِ شما” گریه میکند
یکآسمان ستاره ی گم کرده راه…آه
دنبالردِّ پای شما گریه میکند
آقای سامرا که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
یک عدّه ناجیب که توهین نموده اند
بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش…
وقتی نگاهم رابه بــاران می نشانم
وقتی که خون دل زدیـده می فشانم
گُلمی کندشـوق تووباجـذبه عشق
دلرابه سوی سـامرایت می کشانم
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحر های بقیعم
بامادر غمدیده بگویم سخنم را
بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی
رفتی تو ولی پسر,عزاداری کرد
تنها نه پسر,بشر عزاداری کرد
مظلوم وغریب گرچه شهیدت کردند
بهر تو ولی خواهر عزاداری کرد
بی تو شد حجره ی من کلبه ی احـزانچه کنم
روز و شب بـا غم سـوزنده ی هجـران چه کنم
گـاه در حجـره و گـه مسجـد و گـهشهـر و دیـار
بـه رهت در بـه در و بـی سـر و سـامان چه کنم
بالاتراز این هاست لوایی که تو داری
خورشیددمیده ز عبایی که تو داری
ازبنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری