شعر شهادت اهل بيت (ع)

دوباره شب شد و سر درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد

کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

ز بی محلی همسایه های این کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

هرچه باشد باز هم دیوار از در بهتر است

هرچه باشد باز هم دیوار از در بهتر است       

چون ندارد میخ این دیوار در بر بهتر است

طاقت دست بریده را نداری فاطمه            

 کربلای تو بدون آب آور بهتر است

چهارده قرن

روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند

در بهشت وحی بر خیر النسا سیلی زدند

نا مسلمانان که از دین و قرآن می زدند

بر رخ تطهیر و قدر و هل اتی سیلی زدند

یک زن تمام خلقت حق را بهانه شد

یک زن تمام خلقت حق را بهانه شد

یک زن میان عالم و آدم یگانه شد

یک زن که بود مظهر تکثیر آفتاب

هم دردِ مرد چاه, به آه شبانه شد

بین نماز, وقت دعا گریه می کنی

بین نماز, وقت دعا گریه می کنی

با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

گریه می کنم

 

تا تل زینبیه و گودال قتلگاه

تا خیمه ها قدم به قدم گریه می کنم

با علقمه به یاد لبت آب می شوم

با روضه های مشک وعلم گریه می کنم

محراب شکسته

محراب ابروان تو را برگزیده اند

شمشیرهای تشنه برای سجودشان 

طوفان خون به پا شده در بین قتلگاه

دورو بر تنت ز قیام و قعودشان 

گهواره

رباب هست و خروش و خسته حالی

به دامن اشک و جای طفل خالی

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی 

شاعر: حاج علی انسانی

خون خدا

تا خون شهید کربلا می جوشد

با یاد محرم دل ما می جوشد

داغ غم او همیشه عالم سوز است

تا هست خدا خون خدا می جوشد

حضرت رباب س

رباب است و خروش و خسته حالی

به دامن اشک و جای طفل خالی

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی

دکمه بازگشت به بالا