بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
تا خاطرات کرب و بلا بازتاب شد
یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق
سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد
بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
تا خاطرات کرب و بلا بازتاب شد
یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق
سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد
منم سر چشمه ی علم الهی
محمد اِبنِ زین العابدینم
من از بابا و مادر هر دو منصوب
به جد خود امیرالمومنینم
تویی کعبه و ما همه در مطاف
به گرد تو هستیم گرم طواف
به سوی تو باید سرازیر شد
که باید فقط پای تو پیر شد
سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!
جوان خانهی زهرا غریبِ زهرا تو
صدای نالهی اَمَن یُجیبِ زهرا تو
بمیرم از غمت آقا کسی نداری که
غریب و زخمی و تنها کسی نداری که
الا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرضایی
تو عبداللهی و الله مایی
کرامت از شما از ما گدایی..
خوشبخت شد آنکس که گرفتار جواد است
عاشق شدن ما سر اجبار جواد است
عمریست گدائیم ولی غصه نداریم
سقف سرمان سایهء دیوار جواد است
بر شانه دارد بیرقِ شاهِ خراسان را
با هر نگاهش میکند تصویر باران را
از کودکی حکمِ ولایش میشود اِمضا
در خردسالی میکند او کارِ مردان را
ا آن سِخاوت و کَرَم و مِهربانی ات
حَقَّت نبود این همه دردِ نهانی ات
تاثیر کرده زَهر به هَر عضوِ پیکرت
طعنه زَنَد به لاله، رُخِ ارغوانی ات
غریب تر از مجتبی غریبِ زهرا تو
صدای نالهی اَمَن یُجیبِ زهرا تو
بمیرم از غمت آقا کسی نداری که
غریب تر از مجتبی کسی نداری که
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را
به خاکِ تشنه خواندی آیهی بارانِ نمنم را
تویی آن کودکی که از سکوتش درس میریزد
دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را
شرحی کنار سورهء کوثر گذاشتی
بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی
طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی