گوشه ای افتاده بود و دست بر زانو گذاشت
گاهگاهی دست را بر دیده ی کم سو گذاشت
گاه می پیچید از دردِ زیاد و ناله کرد..
گاه می لرزید و دستش روی پهلو گذاشت
گوشه ای افتاده بود و دست بر زانو گذاشت
گاهگاهی دست را بر دیده ی کم سو گذاشت
گاه می پیچید از دردِ زیاد و ناله کرد..
گاه می لرزید و دستش روی پهلو گذاشت
پیمبر دلخوش است از اینکه هستی در کنار او
زمستان هم که باشد باز هم هستی بهار او
زمانی که نبوت را همه انکار میکردند
عداوت های خودرا با نبی اظهار میکردند
اندوه و غم به چشم ترت سخت می گرفت
یک عمر غصه بر جگرت سخت می گرفت
از روضه های خانه ی مادر دل شما
در کوچه موقع گذرت سخت می گرفت
از رویِ دیوار ، از دور و برِ او ریختند
نیمه شب با ریسمانی بر سر او ریختند
کاش در آن نیمهشب زهرا نمیدیدش چه شد
بر سرِ او در قنوتِ آخرِ او ریختند
در سجده رفته را لگد پا نمی زنند
افتاده را برای تماشا نمی زنند
از پشت بام داخل خانه نمی روند
آتش به درب خانه خدایا نمی زنند
از مهر ، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفره ام کباب ، به غیر از جگر نداشت
” ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم “
جز داغ دل ، نصیب ، جگر بیشتر نداشت
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سید و سالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادند
ای حسینیه سیار اباعبدالله
ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم
دوباره آسمان و آتش وخاکستر پرها
خدایا رحم کن بربیگناهی کبوترها
دوباره پای هیزم واشده در کوچه ،یعنی که
مدینه جای أمنی نیست بهر اکثر درها
نبودم تا نمایم استماع منبر اورا
ولی با قالَ صادق درک کردم محضر اورا
حدیث اش هر کسی بشنفت قطعاً کِی تواند گفت؟
ننوشیداست قدر جرعه ای از ساغر اورا
دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه
منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه
غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد
خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد
تو بی عبا عمامه هم مولای مایی
ما شیعیان تو شدیم آقای مایی
تو ماورای عالم معنای مایی
پس تو تماما تو تماما های مایی