شعر شهادت حضرت معصومه (س)

کریمه اهل بیت

اینبار بر دامان گل خاری نیفتاد
بر صورت آیینه زنگاری نیفتاد

غم دید ، غصه خورد ، ناله کرد اما
این فاطمه کارش به مسماری نیفتاد

افتاد اما زود دورش را گرفتند
صد شکر گیر مردم آزاری نیفتاد

افتاد اما زیر دست و پا نمانده
بین در سوزان و دیواری نیفتاد

شهر غریبه رفت اما محترم رفت
چشمش به عیش و نوش اغیاری نیفتاد

موسی بن خزرج آمده ، خولی نیامد
یعنی مسیر او به بازاری نیفتاد

در زیر پای ناقه ی حملش در این شهر
گل ریخت اما رأس سرداری نیفتاد

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا