پیش او وقت گدائی صحبت از سوگند نیست
چندمین بار است،یا…،نه صبحتی از چند نیست
ذکر یا باب الحوائج،جان گرفت از جود او
بشر حافی بی سبب با ذکر او خرسند نیست
پیش او وقت گدائی صحبت از سوگند نیست
چندمین بار است،یا…،نه صبحتی از چند نیست
ذکر یا باب الحوائج،جان گرفت از جود او
بشر حافی بی سبب با ذکر او خرسند نیست
آمد به لبش جان و شبش را سحری نیست
جز مرگ به لب هاش دعای دگری نیست
بر دوست و دشمن همه آن خیر رسانده
شایسته ی این مرد خدا خونجگری نیست
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته ی امّید ثمری نیست
همین که آه من از قلب محزون می شود پیدا
چنان بغض گلو با اشک ، افزون می شود پیدا
دلم تا یاد آن داغ جگر سوز تو می افتد
برای مرثیه هر بار مضمون می شود پیدا
تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است
جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است
احساس می کردم که درخاک خراسانم
در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم
روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود
هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
سجاده ها ز جلوه روحانى تواند
زندانى خدا همه زندانى تواند
با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست
یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست
غم آمده ست رفیقی رسیده پیش رفیقی
چه با مرام طبیبی عجب رفیق شفیقی
سیاه چال هم از او تو را دمی نگرفته
صعود کرده به پایین هلا چه طیِّ طریقی
در این سیاه چال جلوه ی قمر نشسته بود
چو ناله ای که صبح و شام بی اثر نشسته بود
به وقت گریه کردنش زمان غصه خوردنش
قضا ز کار ایستاده و قَدَر نشسته بود
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی
خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی
همه گفتن که حیدر به میان آمده است
دشمنان پدرت را همه رسوا کردی