همیشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا که مهر شما هست و از مهمات است
خداى کعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر که عیناً خود مناجات است
همیشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا که مهر شما هست و از مهمات است
خداى کعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر که عیناً خود مناجات است
همیشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا که مهر شما هست و از مهمات است
خداى کعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر که عیناً خود مناجات است
مانده ام با تن بی جان تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز…خدایا چه کنم…؟
اگر نشانه اى از کوه و آبشارى هست
اگر خزان مرا شوقى از بهارى هست
اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست
اگر که بال و پرى هست..اعتبارى هست
روشنیِ شب سیاه دلم
با توام ای رفیق هر شب من
چِقَدَر خوب شد که تو هستی
پیش من مثل عمه زینب من
زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را
سرشب بود مردم کوفه
همه درخانه هایشان رفتند
یک نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند
از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
انگار سر دردت تو را بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده
دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟
چون که بر دوش گرفته ست علم را با مشک
همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟
حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید
نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک
باز هم نوبت آن است قمر در آید
یک تنه آمده تا پشت پدر در آید
آمده یارى بابا بکند اى جانم
آمده بلکه از او نیز سپر در آید
گره ای در میان ابرو داشت
در دلش اضطرار عالم بود
هی به خود گفت می روم اما
گره دست عمه محکم بود..