شعر ولادت حضرت زهرا (س)

طلوع نور

هميشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا كه مهر شما هست و از مهمات است

خداى كعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر كه عيناً خود مناجات است

طلوع نور رخت آنچنان جهان گير است
كه غرق حيرت تو موج نور مشكات است

به سينه ى احدى دست رد نخواهى زد
تو رو زمين بزنى؟نه..از محالات است

چه دخترى..به پدر هم تو مادرى كردى
عجيب نيست…كه كار شما كرامات است

من و تصور درك مقام تو؟هيهات…
زمين به يمن قدومت پراست از بركات

ز پرس و جوى قيامت معاف يعنى تو
على تو و تو على…اعتلاف يعنى تو

به بارگاهِ خياليتان شدم مُحرم
قسم به مضجع تو اعتكاف يعنى تو

چنان كه مرتبه ات صدر سر بلندان است
به معنى كلمه كوه قاف يعنى تو

خدا دميده به روح تو از وجود خودش
به احتساب همين پس عفاف يعنى تو

نشد كه از تو بگويند شاعران زيرا
نبود واژه ى در خور…كلاف يعنى تو

بهشت هستى و عطر معطرى دارى
هميشه حال و هواى مطهرى دارى

هميشه در همه ى عمر سرورى كردى
سخن درست بگويم..پيمبرى كردى

هميشه نان يتيمان شهر را پختى
براى كل يتيمان تو مادرى كردى

نماز خواندى و جبريل محو تو اما
به سجده ات ز خداوند دلبرى كردى

تويى كه پاى ولايت گذشتى از جانت
و پاى حيدر كرار حيدرى كردى

كه گفته است كه زخمىِ كوچه ها شده اى؟
تو را زدند وليكن دلاورى كردى..

تو ساكن ملكوتى ز عقل ما دورى
تو نور و نورٌعلى نور و خالق نورى

نبرده ايم به جز خانه ات گدايى را
به سر نداشته ايم جز شما هوايى را

شنيده ام كه در آن چند روز آخرى ات
به غير مرگ نداشتى به لب دعايى را

تو فكر رفتن و مولا به فكر تنهايى..
خدا نصيب نگرداند اين جدايى را

به سينه غصه ى محسن تو را ز پا انداخت
ولى به گوش شنيدى خودت صدايى را..

صدا،صداى غريبيست پاى يك نيزه
رباب و زمزمه هاى لاى لايى را…

ز ناله هاى دلش آه آه مى ريزد
شبيه برگ خزان گاه گاه مى ريزد

آرمان صائمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا