بـــاد از دوردســـــت می آمـد
شــــمع پروانه را خبر می کرد
آتــــشِ آهِ ســردِ مـــادر داشت
در دلِ کوچک اش اثر می کرد
ابراهیم زمانی
صدایِ ناله های دَر می آید کیست مـولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار مُحتاج است ، زهــرا جان
برایِ نـــان ، فقـــیران اینچنین در را نمی کوبند
مگـــر آنها که می خواهند بِستانند از مــا جـــان
لبخند زدی ، اشک علی را نگران کرد
تابوت ، امیدِ همه را فاتحه خوان کرد
لبخندِ تو آن روز پس از دیدنِ تابوت
گُل بود که رویید ولی زود خزان کرد
پاییز بودن ، بــــرگ های زرد می خــواهد
باران سرودن اشک های سرد می خــواهد
از درد گفتن سینه ای پُر درد می خــواهد
از زینبِ کبــــری نوشتن مرد می خــواهد
اگر چه درد … اگر چه هزار غـم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم
کنارِ دخترِ بــاران و خواهرِ خورشـــید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم
اگرچه مرهمِ داغِ بقیع خونِ دل است
اگرچه زخم زدنــد ، التیـام می گیریم
خلیل می رسد و از تبـارِ شـب زده ها
به صبحِ صادق مان انتقام می گیریم
می دهد کعبه نشانــی قبله ی دیگر علی ست
سجده کن پروردگاری را که مایل بر علی ست
در حیاطِ صحنِ او خورده ست خِضـر آبِ حیات
سُرمه کن خاکِ نجف را چشمه ی کوثر علی ست
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ برادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
از سیره ات پیداست فرزندِ علی باشی
زندان به زندان بند در بندِ علــی باشی
جز زهر آبِ خوش نخواهی خورد در زندان
وقتی حســن باشی و فرزندِ علــی باشی
در پشتِ ابرِ تیره مگر آفـتـاب نیست
محسن مگر دلیلِ غمِ بوتراب نیست ؟
تاریخ ، نام قاتلِ زهرا چه بوده است ؟
یادم نبود مَصلحتی در جــواب نیست
خاکی شده است بال و پرِ یاکریم ها
چون بوده اند زائرِ صحنِ کریـــم ها
مولایِ بی حرم حسن و بی کفن حسین
فرقـــی نمی کند غمِ این یاکریـــم ها
سـلام حضرتِ باران اجازه می خواهم
اگر اجازه دهی شعرِ تازه می خواهم
برای جلد شدن آب و دانه لازم نیست
برایِ عشق سرودن بهانه لازم نیست