زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
دل بـــاده بـنوش است سر خان عقیله
خـورده شب و روز از نمک و نان عقیله
هر قـلب حسینی که شده واله و شیـدا
در بزم حـسینی شـده مـــهمان عقیله
ای خوشا بر آن دلی که بی قرار زینب است
روز و شب مویه کنان حیران کار زینب است
اشک او در گران است و پر طاوس نیز
هر کسی لایق مگر بر اشک زار زینب است
از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران
با نــام تو زینب (س)همه دلــها شده گـریان
از غــصّــه و غــم هایتـــو ای عــمّــه سادات
بـــــر شـــیفتــگانتهـــمه دنـــــیاسـت خرابات
در واژه های شعر تو دیدم وقار را
حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را
با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه ای
مولا سپرده دست شما ذوالفقار را
خواهش نمود عقیلهزهرا که بسترش
در زیر آفتاب شودچون برادرش
گرمای ظهر وتشنگی و یاد کربلا ….
روضه گرفته استدر این روز آخرش
انگار رنگ این قلم اشکال دارد
یا برگه خیس دلم اشکال دارد
دریای شعرم جذر و مدعشق دارد
اینجا خسوف ماه هماشکال دارد
گفته بودم که دیر یا زود از
راه می ایی و مرا با خود
بعد یک سال و نیم خون گریه
میبری تا وصال خود, تا خود