سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان میداد
علی با خطبهخوانی قلب منبر را تکان میداد
به وقت زهد سلمان را کرم میکرد و حاتم را
عیار راستگوییاش اباذر را تکان میداد
سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان میداد
علی با خطبهخوانی قلب منبر را تکان میداد
به وقت زهد سلمان را کرم میکرد و حاتم را
عیار راستگوییاش اباذر را تکان میداد
خوشا آن دل که شیدای علی شد
ز جان مستِ تولّای علی شد
خوشا آنکه به صوتِ عاشقانه
اذان گویِ مُصلّای علی شد
به اذن کوثر تو میزنم به ایوان دست
نمی زنند بدون وضو به قران دست
کسی که پاک نگشته ست با شراب ضریح
به آب دل نکند خوش ,بشوید از جان دست
«درد» آمدیم لطف تو مارا دوا کند
شاید «غریبه» را نگهت آشنا کند
هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف
با حبه های زرد عنب روزه واکند
معنای جذر و مد نگاه تو ماه شد
زلفت گرفت چشم تو عالم سیاه شد
بر عاشقان ,نگاه به رویت رفاه شد
اینگونه شد که وصف تو همچون اله شد
عروج, بال و پرش میشود ابوطالب
کمال, برگ و برش میشود ابوطالب
کسی که هست امیرِ تمامیِ عالم
بدون شک پدرش میشود ابوطالب
گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی
روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمهی دیگر علی
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت
«ربنا آتنا» نگاهش را, که هوایم دوباره بارانی است
السلام علیکْ یا دریا که دلم بی قرار و توفانی است
«اِنّ فی خلق» تو خدا هم مست, روحْ حیران, فرشتهها هم مست
«اِنّ فی خلق» تو زمین مبهوت, زیر یک آسمان پریشانی است
معادلات جهان را علی(ع) ! بههم زدهای تو
بگو چگونه کنارخدا قدم زدهای تو؟
به گوشه گوشهیعالم اگر قلندر مستی است,
لبی به گوشهیجامش – به مِی قسم! – زدهای تو
باز مرا سوی لبِ خُم کشید
قصهیدریا به تلاطم کشید
آمد وتوفان من آغاز شد
باز دریرو به دلم باز شد