حدیث اشک

فاش می کنم راز دلم

حالا که صحبت دلم به اینجا کشیده شد

فاش می کنم راز دلم با خدای تو

بی تو فقیرم و همه سرمایه ام تویی

دلخوش شدم به دیدن گنبد طلای تو

سالیانی درد

سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است

بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است

سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…

سالیانی  در غل و زنجیر زندان مشکل است

بی قرارم

بی قرارم بی قرارم بی قرار

ناله دارم ناله دارم ناله دار

ابر غربت ریزد از چشم ترم

شیعیان! من مجتبای دیگرم

سرّ کلیم بودن موســـــی

سرّ کلیم بودن موســـــی اطاعـت است

“عاشق” همیشــــه طور نشین عبادت است

مانوس تیـــــــرگی شب اند اهــــل نافله

ظلمت برای چشم سحر خیز عادت است

در سامرا

در سامرا غریبی و تنهایی و فراق

در کربلا حسین و عطش بود و درد و داغ

در سامرا تنی جگرش تشنه و کباب

در کربلاحسین تنش زیر آفتاب

زلف پریشان

شانه به درد زلف پریشان من نخورد

مرهم به درد زخم گریبان من نخورد

از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام

یک قطره هم نماند که از جان من نخورد
 

خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد


خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد

و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد

تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا

غروب جمعه شد اما نیامدی آقا


خوش حساب ترین سلطان

 

با شرابی که بر لبم جاری است ,ذکر مستی علی الدوام رضاست

وام عشقم اگر قبول شده است, گفته ام ضامنم امام رضاست

 

بیشتر می کنی نگاه به هر , کس که حال دلش خراب تر است

مانده ام بین این همه سلطان , چه کسی از تو خوش حساب تر است؟


بگذریم…

از دشت پربلا و مکانش که بگذریم

از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم

یک راست می رسیم به طفل سه ساله ای

از انحنای قد کمانش که بگذریم

لجبازی

یاسواره می رسید بال و پرم را می گرفت

یاپیاده می رسید دور و برم را می گرفت

سوزشموی سرم بابا طبیعی گشته است

میرسیداز پشت سر موی سرم را می گرفت

تمام می شود…

دارد تمام می شود آقا عزای تو

کم گریه کرده ایم محرم برای تو 

دارد چه زود سفره تو جمع می شود

تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو 

مدافعان حرم

ما سینه زنان, در غم دیدار دمشقیم

شوریده بازار علمدار دمشقیم

با خون جگر در وسط سینه نوشتیم

تا کرببلا هست, گرفتار دمشقیم

دکمه بازگشت به بالا