حدیث اشک

برادر !

 محمد از حراء گریان رسیده

تن پاکت عدو, در خون کشیده

خدا داند که چشمِ چرخ گردون

شهیدی مثل تو, عریان ندیده

حسین(ع)

ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین

طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین

پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه

خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین

مست بودن

مست بودن گاه از هشیار بودن بهتر است

باده ات وقتی که باشد مردافکن بهتر است

در غمت ما چون زنان بچه مرده, مرده ایم

در عزای تو – روایت هست – شیون بهتر است

چه ها نشد

دور و بر تو لحظه ی آخر چه ها نشد

با گریه های زینب مضطر چه ها نشد

حتی عصا ز موی سفیدت حیا نکرد

وقتی رسید بر سَرَت آن سَر چه ها نشد

اصلا حسین

اصلا حسین این دل ما دست مجتباست

اصلا حسین دست شما دست مجتباست

باشد … برات کرببلا را نمی دهی ؟

اصلا برات کرب و بلا دست مجتباست

سائل آشفته ام

سائل آشفته ام باتو پریشان نیستم

بی سرو سامانم و دنبال سامان نیستم

در حرم پروانه خاکستر شود راضی تر است

در میان شعله ات فکر گلستان نیستم

کریم های دو عالم

کریم های دو عالم بهنام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص وعام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقعمِی نیست

شراب ها همه از فیضجام زاده شدند

بعضی زمانها

بعضی زمانها هر گدائی یا کریم است

آن وقت حساب یا کریمان با کریم است

همّیشه در جا می زنم من در گدائی

آقا کرامت می کند آقا کریم است

دوبیتی علوی

همـــوارهســه نام ازلــی بر لب ماست

هر کار کهگوینــــد بلـــی بر لب ماست

دشمن , به چه فکرمی کند وقتــی که

الله و محمــــدو علـــی بر لب مـــاست

کودکی باز

کودکی باز سراغ پدرش می گیرد

لحظه ای ساکت و با داد و فغان, بابا کو؟

شب جمعه سر قبر پدر گمنامش

اشک هایش همه چون سیل روان, بابا کو؟

مثل اسفند

مثلاسفند دلم روی دلم بند نبود

مدتیروی لبان همه لبخند نبود

درددوری ز پیمبر که خوشایند نبود

وکسی مثل خداوند هنرمند نبود

جان عالم تصّدق سرتان

جانعالم تصّدق سرتان

به فدای شما و مادرتان

توامیری امیر قلب منی

و منم من همیشه نوکرتان

دکمه بازگشت به بالا