شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بگذریم…

از دشت پربلا و مکانش که بگذریم

از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم

یک راست می رسیم به طفل سه ساله ای

از انحنای قد کمانش که بگذریم

از گم شدن میان بیابان کربلا

یا از به لب رسیدن جانش که بگذریم

تازه به زخم های کف پاش می رسیم

از زخم های گوش و دهانش که بگذریم

حتی زنان شام به حالش گریستند

از حال عمه ی نگرانش که بگذریم

خیلی نگاه حرمله آزار می دهد

از خاطرات تیر و کمانش که بگذریم

با روضه ی کشیده ی گوشش چه می کنند

از گوشواره های گرانش که بگذریم

دروازه کودکان بدی داشت لااقل   

از ازدحام پیر و جوانش که بگذریم

در مجلس یزید زبانش گرفته بود

از حرف های سخت و بیانش که بگذریم

حالا به گریه کردن غساله می رسیم

از دستهای زجر و توانش که بگذریم…

  سعیدپاشازاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا