بابا شکست حرمت من, در سه سالگی
از حد گذشت غربت من, در سه سالگی
پیری من برای همه آشکار شد
دیدی خمید قامت من در سه سالگی؟
بابا شکست حرمت من, در سه سالگی
از حد گذشت غربت من, در سه سالگی
پیری من برای همه آشکار شد
دیدی خمید قامت من در سه سالگی؟
دلیل داشت تب و تاب و بیقراری ما
محرم آمد و شد وقت سوگواری ما
برای آخرت ما خدا نگه دارد
در این لباس عزا عکس یادگاری ما
ذکر خیر تو به هر جا شد و یادت کردیم
دست بر سینه به تو عرض ارادت کردیم
پادشاهی جهان حاجت ما نیست حسین
به غلامی در خانه ات عادت کردیم
این کوفیان که منتظر لشکر تواند
تنها به فکر بستن بال و پر تواند
شد زندگی حرام برای کبوترت
در کوفه فکر کشتن نامه بر تواند
در کوچه های کوفه شدم دربدر حسین
طعنه شنیده ام به سر هر گذر حسین
اینجا کسی پناه به مسلم نمی دهد
آواره ام به کوفه ز شب تا سحر حسین
شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
اگر رزق من سامرایی نمی شد
نصیبم مقام گدایی نمی شد
اگر قابلیت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد
دل بیقرار من می تپد از فراق یاری
که نوشته ام بیاید, به دیار بیقراری
چو به عشق پا نهادم, همه هستی ام فنا شد
تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری
هزار خاطره از غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست
بدنت آب شد ازتو اثری باقی نیست
هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی
از تو ای جان رضا, بال و پری باقی نیست
هر جا که خواهری است, برادر همیشه هست
دنبال هر برادر, خواهر همیشه هست
این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
شهرت ماست, محبان اباعبدالله
ریزه خواریم سر خوان اباعبدالله
نظر فاطمه از روز ازل بر ما بود
نام ما بوده به دیوان اباعبدالله