رضا قربانی

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمت ات را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

در کوفه داغ بر جگرم میگذاشتند
با چکمه پا به روی پرم میگذاشتند

حتی محله ی خودمان هم محل نداد
شاگردهام سر به سرم میگذاشتند

از دست مهربان شما هر که نان گرفت
بالای دست حاتم طایی مکان گرفت

عرض نیاز پیش کریمان درست نیست
باید همیشه دست به روی دهان گرفت

کشمکش بهر پیروهن نکنید

سر غارت بزن بزن نکنید

نیزه را داخل دهن نکنید

جسم اورا اگر کفن نکنید

این شب آخری چه زود میگذره

شب وداع عاشق و دلبره

عزیز من نوبتی هم که باشه

نوبت اون وصیت مادره

عمود خوردی و سرو صنوبرم پاشید
صدا زدی که بیا کاسه ی سرم پاشید
همینکه تا برسم قطعه قطعه ات کردند
قد بلند امیر دلاورم پاشید

معجر فاطمه شد معجر زینب اینبار
گره ی آن گره از مرگ امامی وا کرد
خواست تا عمه ات از خیمه بیاید پیش ات
کوچه ای را جلویش لشگر شامی واکرد

پیک باد آمد و دستش خبر مقراض است
که سفر کرده ی من همسفر مقراض است

تا عمودی به سرش خورد, خودم فهمیدم
بعد از این رویِ پرش ردِّ پر ِمقراض است

تا حرمله آمد به میدان با سه شعبه

شد آلت قتاله ی گلها سه شعبه

از هر برادر یک پسر قربانی اش شد

خورده یتیم مجتبی حتی سه شعبه

به لبت غیر ثنا گفتن معبود نبود
در صدای تو به جز نغمه ی داوود نبود

راه افتادی و من پشت سرت میگفتم
تازه داماد حرم رفتن تو زود نبود؟!

ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته

هرکس به هرنحوی عزادار شما هست
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند
روی دست حضرت عیسی بن مریم میزند

نه فقط شیعه , همه ادیان عزادار تواند
بر سر و بر سینه از داغ تو عالم میزند