سید پوریا هاشمی

روی لبش آه

ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه‌ نباشد

ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند

روضه

آن کسانیکه کمی هم خرج هیئت میکنند
در حقیقت با ابوفاضل شراکت میکنند

یک غذای نذری از هیئت به خانه میبرند
سفره ی خالی خود را غرق برکت میکنند

ماه حسین

رحمت بر آنکه با تو من را آشنا کرد
اسم‌ تو را بردم مرا زهرا دعا کرد

هرکس به یک‌ نوعی به درد روضه ات خورد
کشتی تو برآب افتاد و‌ چه ها کرد

ماه ماتم میرسد

یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم

اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم

لب تشنه

قبل از شروع خلقت تابیده آفتابش..
لب تشنه ای که عمریست دلها شده کبابش

گفتیم السلام و فورا علیکم آمد
جانم به این سلام و جانم به این جوابش

وای یا لیتنا

هرموقعی که پایم تا روضه ها رسیده
روی لبم نوای یا لیتنا رسیده

هم دست دوز زهراست هم دستبوس زینب
پیراهن سیاهم از کربلا رسیده

خیر البشر

بسم علی حضرت رحمان علی

باطن نورانی قرآن علی

نفس علی روح علی جان‌علی

منکر تو نیست‌ مسلمان علی

روز لبخند

غم ها که به سر آمد  آغاز ظفرها شد
الوعده وفا! روز  دندان به جگرها شد
چشمان پیمبر هم  معطوف گذرها شد
حجاج رسیدند و  پایان سفرها شد

بنام نون و قلم

بنام نون و قلم دست من قلم دادی
دم تو گرم که براین شکسته دم دادی
زیاد از سر من بود هرچه کم دادی
هرآنچه بود!به تو تا که رو زدم دادی

شیخ الائمه

شرمنده ام شرمنده از شبهای هجرانی
حق میدهم من را دگر از خود نمیدانی

فکر تو کم بودم تو خیلی فکر من بودی
خیرت رسیده به گدا پیدا و پنهانی

قبله نمای عشق

هرجاکه حرف ناز بیاید نیازهست
هرجا که حرف سوز بیاید گداز هست
هرجا که حرف چاره شود چاره ساز هست
هرجا که حرف مأذنه باشد نمازهست

حرمت یاربّنایش

دستش به زنجیر است و پایش را شکستند
با ناسزا بغض صدایش را شکستند

سجاده را از زیر پایش مى کشیدند
تا حرمت یاربّنایش را شکسته اند

دکمه بازگشت به بالا