شعرمذهبی

زیر پا ماندم

زیر پا ماندم و لگد نشدم
سر به زیرم که سرو قد نشدم

نمره ی صفر هم زیادم بود
کرم توست زیر صد نشدم

یا امام زمان عج

میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد

موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد

خواهر آقای کربلا

بیگانه نیستم ، ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم

کم گفته ام ز غربت و تنهایی شما
من را ببخش خواهر آقای کربلا

یا ام کلثوم

آه زینب باز هم باید عزاداری کند
ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟

آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع
مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع

یادم نمی رود

یادم نمی رود سفر آخر حسین
یادم نمی رود که چه آمد سر حسین

یادم نمی رود که داماد کربلا
زد دست و پا مقابل چشم تر حسین

هجرِ روی تو

ای صبا بگذر ز لاله زارِ من
لاله افشان لاله بر گلزارِ من
گو تو از درمانِ دردِ بی شمار
زآتشِ در کوچه و بازارِ من

آیینۀ زهراست

ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست

هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بی‌تردید
هر جا تو باشی رد پایی از برادرهاست

صُبـح صادق

خیال می کنم امشب که عاشقم کردند
بــرای حـرف زدن با تو لایقـم کردنـد

چو موی تو دلم آشفته نیست زیرا که
“به رحمت سـر زُلف تو واثقم ” کردند

مه هاشمیان

باز در هیئت ما صحبت ابروی تو بود

حرفهامان همه از چهره ی نیکوی تو بود

نامت آمد به زبان مجلس ما خوشبو شد

عطر این یاس دل افزا همه از بوی تو بود

رقص جنون

دارم به لبم شعرِ پر از شور نجف را
آیینه شدم گنبد پر نور نجف را

میخانه‌ی ما مَرد طلب می‌کند و مست
بر ما برسانند اگر انگور نجف را

یا حضرت سلطان

السلام علیک یا سلطان
جان عالم فدای آن چشمان
گر نگاهی به ما کنی خوب است
رحمت واسعه,رضا,باران

شعر ولادت حضرت رقیه (س)

روزی که آمد دست و پا گم کرد تقویم
واشـد لبِ هـور و مـَلـَک تنها به تکـریم

از ماه و روز و ساعت و سالش نگفتند
گـفتـند زهـرا آمـده گفتـیم … تسـلیم

دکمه بازگشت به بالا