شعر آیینی

بهاربی تو

باز هم میرسد بهار,ولی

باز پاییز سرد در راه است

ای بهار همیشگی بازآ

بی تو عمر بهار کوتاه است

دوبیتی

امیر بى قرینه کى مى آیی؟
کشم ناله ز سینه کى مى آیی؟
عزیزم فاطمه س چشم انتظاره
سحر خیز مدینه کى مى آیی؟

ولی عصر(عج)

این جان که تمام شد تو می آیی , نه ؟

قرآن که تمام شد تو می آیی , نه ؟

من چتر به دست منتظر در راهم

باران که تمام شد تو می آیی , نه ؟

قاسم اسدی

 

هر آن چه گریه بریزم

هر آن چه گریه بریزم بهقلب شعله ورم

دوباره سر رود آتش ازآتش جگرم

غم فراق تو و هجر ایندو ماه عزا

دو غصه می شود و بیشترزند شررم

از کودکیم تا حالا…

 

خاطرم هست که از کودکیم تا حالا…

در دلم ریشه دوانده غم دوری شما

 قطره آبم که سرازیر شدم از سر کوه

که مگر قبل بخــارم برسم بر دریــا

الماس اشک

ازپشت بام بر سرمان سنگ می زنند

برزخم کهنه ی پرمان سنگ می زنند

وقتنزولِ سوره ی توحید بر لبت

ابلیسها به باورمان سنگ می زنند

در عرش عروسی است

از عالم بالا خبر آمد خبری بود

در عرش خدا حال و هوای دگری بود

 در جشن عروسی دوتا دلبر و دلدار

 بارید ز شوق آنکه ز اهل نظری بود

در عرش عروسی است و مهمان خدایند

داماد و عروس هم ز ملک دور و بری بود

سرمایه ی این زوج فقط مهر و محبت

 هرچند که دارائیشان مختصری بود

  زهرا فقط هم کفو علی بود , همانکه

 (سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود)

 بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست

 اصلا نتوان گفت همانند پری بود

  در وقت زفاف از سر شب این دو کبوتر

 در حال مناجات خدا تا سحری بود

  ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم ؟

 کوری عدو ماحصلش دو پسری بود

  اول حسن و بعد حسین , بعد زنسلش

 یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود

  دیگر چه نیازی به سپر بود علی را

 از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود!

  می گفت علی با دل پر درد و پر از آه

 هر وقت که از کوچه ی غم ها گذری بود

  اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد

 در باقی عمر خون دل و چشم تری بود

ای فاطمه ای یاور نه ساله ی حیدر

 رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود

یاسر مسافر

آقا حوصله داری؟؟

من حرف دارم با تو آقا حوصله داری؟؟

فکرشما هستم میان خواب و بیداری

تاکی نشینم پای تقویم فراق تو ؟؟

دیگربس است این جمعه های سرد و تکراری

کبوتر دل ما

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد

برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد

خدا کند برسد جمعه ای که برگویند

ز کعبه آن گل نرگس,عجب! ظهوری کرد

سهمیه ی امام رضایی

آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده

هر صبح و شام حال بکایی به ما بده

دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب

آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده

انتظارها

خدا کند به سر این انتظارها برسد

زمان مرگ خزان بهارها برسد

نشد اگر برسم من به پای بوسی تو

خدا کند که از آن سو غبارها برسد

با وفا ببخش

با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش

این بار محض خاطر زهرا(س) مرا ببخش

خود را اسیر بند معاصی نموده ام

من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش

دکمه بازگشت به بالا