شعر آیینی

ببین معجزه را

هر قطره روان به سوی دریا شده است
راهی حرم به اذن مولا شده است
دیوانه شدم , بیا ببین معجزه را…
دنیا همه در کرببلا جا شده است

محمد حسین رحیمیان

روزشمار من

 

ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی

روزشمار من پر از گناه شد نیامدی

سال نمای هجر را صفحه به صفحه خوانده ام

هجر تو بیشتر زسال و ماه شد نیامدی

سقای حسین

هرکس که دلش خواست ببیند عظمت را
باید برود تا که ببیند حرمت را

الحق که خدای ادبت, ام بنین است
حق خیر دهد والده محترمت را

دست های بریده

در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد

قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد

یا کاشف الکرب

انا فتحنای خدا یعنی ابالفضل
بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل

هرکس گرفتار آمده آسوده باشد
دارالادای قرض ما یعنی ابالفضل

ثارالله

جهان من که جدا از تو جانم افسرده ست
شبی صدا نزنم یا حسین دلم مرده ست
قسم به عشق که جانم به گریه محتاج است
بدون اشک غمت باغ دیده پژمرده ست

تو سید الشهدایی

منزهی, به ستایش شدن نیاز نداری
وجود مطلقی و مطلقاً نیاز نداری

حسین! نام تو بهر معرفی تو کافی است
معرفی و به حرف و سخن نیاز نداری

ای حجت حق

قربان تو و محکمه ی عذر پذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت

ای حجت حق, درگذر از بنده ی زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت

عزیزم حسین ع

هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را

خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را

ارث بُرده از حـسن

دلرُبایی می کُند
“در لـباس بـنـدگی کار خُــدایی می کُند”
ارث بُرده از حـسن
این که از کار همه مشکل گُشایی می کُند

ناموس خدا

دختر شیرزنِ حضرت حیدر … زینب
اشتباه است , بگو “حیدرِ دیگر … زینب”

هر چه که خواستم از عشق بگویم این شد
“همه ی عشق , خلاصه بشود در زینب”

ﺭﺳﻢ ﻋﺎﺷﻘی

اﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ
یعنی ﮔﺪا ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺷﻮد

اﻳﻦ ﺭﺳﻢ ﻋﺎﺷﻘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺗﻮﺭاﺷﻨﺎﺧت
باید اسیر و دربه در و ﺧﻮﻧﺠﮕﺮ ﺷﻮﺩ

دکمه بازگشت به بالا