وقتش رسیده با شما معنا بگیریم
با عشق تو در هر محرّم پا بگیریم
کوچک ترین ها با شما خیلی بزرگ است
قطره شدیم اندازه ی دریا بگیریم
وقتش رسیده با شما معنا بگیریم
با عشق تو در هر محرّم پا بگیریم
کوچک ترین ها با شما خیلی بزرگ است
قطره شدیم اندازه ی دریا بگیریم
قلبم به هوای حرمت دربدر است
چشمان ترم به کوله بار سفر است
گفتم به همه که اربعین در حرمم
ارباب ! , ببین آبرویم در خطر است
رضا قاسمی
تا انتهای مرز جاده گریه کردم
این جاده را پای پیاده گریه کردم
کل مسیر از اشک هایم مست می شد
انگار چندین جرعه باده گریه کردم
دل چون مدائن در پی امداد می گردد
پلکی بزن ویرانه ها آباد می گردد
گاهی شکار عمراً بیاید سمت دام اما
گاهی خودش دنبال یک صیاد می گردد
آمده سرشکسته محنت
آمده اشک ریز بت شکنت
السلام ای مرمل بدماء
چه خبر از هزار زخم تنت
آمدم اینجا دوباره…لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
من نیمه جان ز داغ تو در این سفر شدم
برخیز و بین چگونه خمیده کمر شدم
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
از آن زمان که دور از این کربلا شدم
بر هر بلا که بود اخا مبتلا شدم
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
یک عمر گوییا که من از تو جدا شدم
من بلای عشق تو بر جان خریدم ای حسین
آمدم تا کربلا اما خمیدم ای حسین
ماجرای این سفر را ای برادر جان بخوان
از سیاهی تن و موی سفیدم ای حسین
همینجا بود قامت دال گشتم
پریشان راهی گودال گشتم
همینجا بود حرمت را دریدند
همینجا جسمت پاکت را کشیدند
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
آمــــدی از ســفــــر حــزن و بـــلا زینب من
آمــــدی بـــاز به ایــن کـرب و بـلا زینب من
روی قـبــرم بـنِـشـیـن آه بکـش اشک بـریـز
تـا تـسـلـی بـشــوم قـلـب تــو را زینب من