مادرانه به سیـنه می کـوبید
روضه خوانِ مدینه می بارید
اشکـها رویِ گـونه می لغـزید
علـقمه… قتلـگاه… را می دید
مادرانه به سیـنه می کـوبید
روضه خوانِ مدینه می بارید
اشکـها رویِ گـونه می لغـزید
علـقمه… قتلـگاه… را می دید
ای نفس, یا به خاطر آقا خطا نکن
یا بعد از این برای ظهورش دعا نکن
او از خدا به جای تو شرمنده می شود
باشد… تو از امام زمانت حیا نکن!!!
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
آتشی زن که برآید زوجودم آهی
سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد
ورنه تا کعبه وصل تو نباشد راهی
شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت
آتش گرفت باغ گل لاله در برت
شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد
شرمنده رباب شد و کام اصغرت
غروب بی تو بودن را خودت بانو تصور کن
نگاه حسرت من را خودت بانو تصور کن
کنارم باش تا آخر, فلانی داشت می خندید
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن
روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی
هم وصف او با هرقلم معنا نمیگیرد علی
لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان
درسینه ی هر ناکسی سُکنی نمیگیرد علی
بنام نامى مادر بنام حضرت زهرا
بنام دخت پیمبر دلیل خلقت دنیا
بنام نامى عشق و بنام همسر حیدر
خداى من چه بگویم,چگونه میشود آخر؟
ببار ای مرد مظلوم مدینه
برای من برای بچههامون
منم دارم برای تو میبارم
برای غصههای بچههامون
غیر تو ای که همانند تو پیدا نشده ست
کنیه ی هیچ کسی ام ابیها نشده ست
نور در نوری و لبخند تو خورشید بهشت
مثل ذات تو خدا هیچ احدی را نسرشت
خدا مرا بکشد تو سه ماهه پیر شدی
چه آمده به سرت از زمانه سیر شدی
توان حرف زدن هم نمانده در بدنت
چه قدر فاطمه جانم تو گوشه گیر شدی
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم
گفتیم همیشه , همه جا فاطمه داریم
ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس
دنبال سرابیم چرا فاطمه داریم
الهی بمیرم که مضطر شدی
بمیرم زمین گیر حیدر شدی
دعا کن بمانی که شاید گلم
دوباره خدا خواست مادر شدی