شعر حسینیه حدیث اشک

تا حشر پرچمش بالاست

دمی که جمله مکاتب غروب خواهد کرد
اذان صبح قیامت علی والله ست

تمام بیرقشان متهم به نابودی است
فقط علیست که تا حشر پرچمش بالاست

حر باشی

فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی

ازحضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری

نمیخواهم

نمیخواهم که در راه تو سنگ کوچکی باشم
به رنگ ترس در چشمان ناز کودکی باشم
نمیخواهم که حتی روبرویت اندکی باشم

ثنای مصطفی

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته‌ها در جریان این ثنا گرم
به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم

کربلا غوغاست

هنوز هم که هنوز است کربلا غوغاست
غمش قشنگ ترین اتفاق این دنیاست

به جای عالم و آدم به خویش زحمت داد
کسی نخواست از او ، او خودش چنین می خواست

اهل حرم

حصارِ کاروان تو کعبِ نی است یا اخی
اهل حرم را به قضا در این میانه می برم

قدّم اگر که خم شود سرم سفید اگر شود
پیام نهضتِ تو را به رویِ شانه می برم

بپذیرید عرض تسلیتِ

بپذیرید عرض تسلیتِ
سینه ها, دست ها, بدن ها را
بپذیرید سرسلامتی ِ
روضه خوان ها و سینه زن ها را

پرچم انتقام

یک روز بساط ظلم برچیدنی است

از مشرق عشق نور تابیدنی است

با پرچم انتقام روزی که رسید

سیلی زدنِ به دومی دیدنی است

توحید شالچیان ناظر

عقیله القریش

از نام شما سکون یا که وقار آمده است

به هر کجا صبر شما به کار آمده است

 

بنت الحسین و اما سکینه وار

بر شما مُدام رنج بیشمار آمده است

صبر کن مرد صبور

صبر کن مرد صبور آدم اگر میخواهی

چند روزیست که از آدمیت مهجورم

گرچه مجروح گناهم ولی در این جبهه

من به جنگیدن بر نفع شما ما مورم

سوارِ گمشده

سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی

چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی

که گفته کشتی نوحی, تو مهربان تر از اویی

که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی

دکمه بازگشت به بالا