سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود
آخرین ذکر نبی, یاعلی و یارب بود
نفسِ آخرِ او بود که می گفت: حسین
و کلام دگرش یادِ غم زینب بود
سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود
آخرین ذکر نبی, یاعلی و یارب بود
نفسِ آخرِ او بود که می گفت: حسین
و کلام دگرش یادِ غم زینب بود
حیف است این قامت که در زیر عبا رفت
گویا که خورشیدی به تسخیر عبا رفت
یا سرو هستی زیر شمشیر عبا رفت
قرآن من گویا به تفسیر عبا رفت
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانی اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
قد رعنای رسول الله آخر سر شکست
پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست
رحمهٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید
صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست
میسوزد از زهر جفا پا تازبانم
چون چوب خشکی گُر گرفته استخوانم
من کشتهء همخانه ای نامهربانم
در بین شهر خویش هم بی آشیانم
چشم های نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو
السلام ای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو
گر چه در مظلومیت احساس غربت میکنیم
میرسد از راه , روزی که قیامت میکنیم
میرسد روزی که میسازیم , صحنت را حسن !!
بعد از آن دربارهاش هر روز , صحبت میکنیم
وقت عروج روح رسول خدا رسید
از مأذنه صدای اذان عزا رسید
سهم وجود آل عبا رنج و غم شده
از پنج تن ستاره ای از نور کم شده
خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
سَرو رفتم از کنارت … قد کمان برگشتهام
سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشتهام
سوختم بی سایهی تو زیرِ نور آفتاب
باز , حالا زیر چترِ سایبان برگشتهام
حق است اگر از کاروان ها جا بماند
آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند
آنکس که همرنگ جماعت نیست آری
باید تمام عمر را رسوا بماند
آمدم! زانو زدم گریان٬ کنار پیکرت
تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت
ردّی از خون تو بر خاک و هنوز افتاده است؛
نیزه هایی سرشکسته…سنگ ها…دور و برت