شعر روضه

طبه خطبه دَهَم شرح

میان ناله‌یِ خود می‌برم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرحِ , ماجرای تو را

تمام بار به دوش من است می‌بینی
که می‌کشم به سرِ شانه کربلایِ تو را

نوکر شبیه ما که زیاد است

مِهر کسی به جز تو به دل, جا نمی شود
بی ذکر یا حسین دلم وا نمی شود

حتی خدای عزّ و وَجل هم عقیده داشت
دین, بی قیام سرخ تو احیا نمی شود

هیهات منا الذله

ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت

ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلیعلت ایجاد خلقت

ای غریب سر جدا

چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام
هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام

کودکان در آتش و من در تف تب سوختم
سوختم در آتش هجران و سوزان توام

شور کوفی را ببین

شور کوفی را ببین با طبل و دف سر می برند
مادر و قنداقه و بابا و دختر می برند

کشته ی مدفون به زیرخاک را سر میبُرند
شادمان از اینکه برنی راس اصغر می برند

یا سید الساجدین (ع)

یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود
پیش غم های تو غم های دو عالم غم نبود

هر که از تو مستقیماً روضه ات را می شنید
بس که درهَم می شد٬ اصلاً چند روز آدم نبود

برادر زینب

 هی از این نیزه به ان نیزه مکانت دادند
کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند
پیش چشمان من از نی که زمین افتادی
از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند

سالار زینب

ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت
ناگهان امدی از راه تو با پای سرت
خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم
نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت

لعنت به شمر

جبرِ نگاهت از دلِ من اختیار برد
زلفت رسید و پای مرا پای دار برد

بسته شده است بار تمام قبیله اش
هرکس به دوش خویش , برای تو بار برد

شلوغی گذر را دیدم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

زیبا هلال یک شبه

زیبا هلال یک شبه, ای سایه سرم

بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه

عالم همه پناه به نام تو می برند

حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه

کهنه پیراهن

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه

لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه

دکمه بازگشت به بالا