پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت
آن طرف بر نیزهای دیدم سرت پیکر نداشت
بی برادر بودی و مظلوم، گیر آوردنت
گفتم ای قصابها آخر مگر خواهر نداشت ؟!
پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت
آن طرف بر نیزهای دیدم سرت پیکر نداشت
بی برادر بودی و مظلوم، گیر آوردنت
گفتم ای قصابها آخر مگر خواهر نداشت ؟!
تو بگو برادرم چی کار کنم؟
یادگار مادرم چی کار کنم؟
دست من نیست اگه دلواپس شدم
آخه من یه خواهرم چی کار کنم؟
نگران بودم و از خیمه دویدم… دیدم
آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم… دیدم
روی تل با سرِ زانو که رسیدم… دیدم
هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم
دو قدم مانده به گودال خمیدم… دیدم
شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو…
نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو…
دل مرده ها که کار مسیحا نمی کنند
پَر میکنند از تن و پروا نمی کنند
شمشیر ها به امر تو در رفت و آمدند
جایی برای بوسه ی ما وا نمی کنند
دست بر قبضه ی خنجر زد وآمد سویش
بین گودال دو زانو شده رودر رویش
دست را بر بدنش میزد و با خیره سری
امتحان کرد به رگهای گلو چاقویش
این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند
ترکیب صورت و بدنت به هم زدند
تیزی نیزه های پر از خشم شامیان
تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند
دور گودال ازدحامی شد
معرکه غرق در حرامی شد
تکیه داده به نیزه ای آقا
خاطرش محو خیمه ها می شد
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
دل های عرشیان همه در تاب و در تب است
اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی
خورشید من بدون تو هرروز من شب است
خوردی امروز نیزه فردا نَعل
نیزه هم چاره دارد اما نعل…
یک، دو، سه، چهار … ده تا اسب
روی هم میشود چهل تا نعل
دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد
زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد
قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم
اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم
خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا
بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا