مقابل تو نشستم هلال نیمه من
به حال من نظرى ، نظره رحیمه من
ز بى قرارى خواهر ، سه روز میگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز میگذرد
مقابل تو نشستم هلال نیمه من
به حال من نظرى ، نظره رحیمه من
ز بى قرارى خواهر ، سه روز میگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز میگذرد
غبار راهم و در کوی تو وطن دارم
هزارشُکر از این منسبی کهمن دارم
کبوتران حریم تو شاهدند ای شاه
چهقدر دور حرم شوق پر زدن دارم
دیوانگی در عشق اصلا دلبخواهی نیست
پس در حقیقت های عالم اشتباهی نیست
از پیچ و تاب گیسوانت خوب فهمیدم
غیر از مسیر مستقیمت هیچ راهی نیست
در انتظار تو یک لحظه بی قرار نگشتم
ز داغ روی تو شرمنده ، داغدار نگشتم
میان خلق گریبان ز دوریت ندریدم
به بغض غیبتِ تو اشکِ آشکار نگشتم
دارم دلی که واله شیدایِ کوچک است
دارم سری که خاکِ قدمهایِ کوچک است
هرگز مباد!!لحظه ای از او جدا شدن..
چشمِ اُمید بر درِ والایِ کوچک است
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم
سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت!
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم
به او دادند کشتی را که در آن ناخدا باشد
در این دنیای خاکی او تجلی خدا باشد
خدا بود و نبی بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روی زمین بلکه امیر ماسوا باشد
غمی محاصره کرده است روح انسان را
بناست تا که بگیرد از آدمی جان را
دروغ سرخ حسد روی جامه ی یوسف
گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
“یا إهدنا الصراط”ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم
شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را
شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط
سائل یک دعاى اربابم
خادم بچه هاى اربابم
غم ندارم، فلک زند سنگم
من سگِ باوفاى اربابم
دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست
از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟