نفسنفسزدنم را حسین میبیند
جراحت بدنم را حسین میبیند
نحیف هستم و آتش به جانم افتاده
و شعلههای تنم را حسین میبیند
نفسنفسزدنم را حسین میبیند
جراحت بدنم را حسین میبیند
نحیف هستم و آتش به جانم افتاده
و شعلههای تنم را حسین میبیند
چنان که فاطمه را نام مثل کوثر نیست
از اینکه چشمۀ صدقی حدیث بهتر نیست
به لطف مادرتان جعفری است آیینم
نفس نفس زدنم خرج جای دیگر نیست
با پیرمرد خسته که دعوا نمیکنند
با دست بسته وارد بَلوا نمیکنند
از پشت بام خانه به خانه نمیروند
وقتی که نیمه شب شده غوغا نمیکنند
از ریش سفیدم که خجالت نکشیدید
از جد شهیدم که خجالت نکشیدید
انگار نه انگار که من سبط رسولم
انگار نه انگار که فرزند بتولم
حتی قلم ز شرح چنین غصه قاصر است
قبر امام تولیتش دست کافر است
حین قدم زدن به امامت سلام کن
کمتر بایست! زائر این خاک عابر است
هزار مرتبه شکر خدا که شیعه شدیم
به سینه مُهر ولای علی نشانه زدیم
غلام خانه ی اولاد مصطفی هستیم
و دل به ریشه ی خاکی چادری بستیم،
با طنابی آمد و با زور بازو را کشید
رفت دنبالِ خودش این پیرِ کَمسو را کشید
بعد از اینکه بر زمین اُفتاد از سجادهاش
رویِ خاکِ حجرهاش تا پشتِ در او را کشید
دلت نشسته به خون، غصه بر دلت سربار
گرفته راه گلوت آه سینه ی تب دار
برای غربت اولاد فاطمه اصلا
عجیب نیست که تاریخ می شود تکرار
نام زیبای حضرت صادق
شده ذکر علی الدوام همه
جبرئیل از بهشت می آید
میرساند به اوسلام همه
پای درس چشم هایت جان دو زانو می زند
نزد انسانیتت انسان دو زانو می زند
در مدینه خطبه می خوانی چنان ملموس که؛
«جابر» از مستیش در ایران دو زانو می زند
میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیهمادرمظلومهات پرِ تو نسوخت
اگرچهاز سر دوشتکشیدهشد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت
ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند
شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند