شعر شهادت امام صادق (ع)
آتش وخاكستر
دوباره آسمان و آتش وخاكستر پرها
خدايا رحم كن بربيگناهي كبوترها
دوباره پاي هيزم واشده در كوچه ،يعني كه
مدينه جاي أمني نيست بهر اكثر درها
هجوم بي هوا رسمي قديمي هست دراين شهر!
پسرها غالباً هستند موروثان مادرها
زمين وهركه بدكرده است انگاري كه همدستند
چرا كه شدزمين خوردن نصيب هرچه بهترها
گذارپاي ابراهيم باز افتاده در آتش
ولي ايندفعه بي رحمند و ميسوزند آذرها
چنان بي حرمتي كردند با پير حسيني ها
كه شرم از گفتنش مانده براي اهل منبرها
امامي بي أمامه، پابرهنه، بازهم خوبست
كه دراين روضه باقي ماند حرمتهاي معجرها!
بيابان ،نيمه شب، مركب ، دويدن، آه آدم را
بياد اين مي اندازد: رقيه، آبله، سرها
براي پير يا كودك خلاصه طاقتش سخت است
به صورت برزمين خوردن، وحتّي بر دلاورها
علي ناظمي