شعر شهادت ام الادب

روضه خون ام البنیه

یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:

مشک خالی

همواره از چشم تو لبریزم عزیزم

با تیر و مشک تو گلاویزم عزیزم

یک علقمه می سازم از چشمانم آنگاه

در مشک خالیت آب می ریزم عزیزم

 اکبر رشیدی

ام الوفا

مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها

دیدی که شیر خوار خدا گریه میکند؟!

یک دست تو که بر سر راه حسین بود

آن دست دیگرت به کجا گریه میکند

روضه خوان

گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند

با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند

نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین

دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند

مدینه البکاء

هرروزغروب توی بقیع

می شکنه بغض آسمون

ستاره ها داد می زنن!!!

ام البنین روضه نخوون

مادرعشق وادب

عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته

زبان بگیر به شیون زبان تورفته

صدای وای حسینش به گوش می آید

اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته

مادر ساقی

هرکجا صحبت ادب باشد

نام ام البنین میان آید

امتحان کرده ام و می گویم

که دعایش عجیب می گیرد

دکمه بازگشت به بالا