شعر شهادت اهل بیت

ام الادب

کنون که فاطمه گشته ست مقتدای خودم
دلم برای تو و غصه ات برای خودم

شبیه فضه و اسما کنیز آمده ام
نگفته ام که بود منزلت سرای خودم

بی بی جانم

عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی

درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی

خانه آبادم حسین

از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین

می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین

مادر

ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری

سفره ی ام البنین

بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید

“سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید

بانوی ادب

پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد

قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم‌جدیدی از ادب روی زمین باشد

یا ام البنین(س)

با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت
بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت

در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر …
در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر دا‌شت

سوگوارِ امُ البنینم

بار دیگر زغم غمینم من
غرقِ در ماتمُ حزینم من

دیده هایم دو ابرِ بارانَ است
سوگوارِ امُ البنینم من

عزیزم حسین(ع)

پسرهای مرا کشتند! دیگر
مسلمانان مرا مادر نخوانید
پریشانم پریشانم پریشان
مرا أم البنین دیگر نخوانید

واویلا

تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است

روضه ی کربلا

روضه ی کربلاست تقدیرش
مثل زینب شکسته تصویرش
داغ شرمندگیِ عباس است
علت قد و قامت پیرش

یا ام البنین (س)

خیره ماندهِ نگاه آخرِ من
تا زیارت کند عزیزش را
تا که خانم بیاید و بنهد
سرِ زانو سر کنیزش را

دکمه بازگشت به بالا