تا علمدار تو باشی حَرمم آرام است
دشمن دین و تولّایِ علی ناکام است
تو که باشی به لبِ کودک من لبخند است
فتنه ها باتو زمین خورده و نافرجام است
تا علمدار تو باشی حَرمم آرام است
دشمن دین و تولّایِ علی ناکام است
تو که باشی به لبِ کودک من لبخند است
فتنه ها باتو زمین خورده و نافرجام است
پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟
قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟
مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای
می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟
کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر
در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر
بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید
می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر
السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان
بوسه ها بر دودست تو زده ام
مانده ام بین لشگری حیران
کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است
آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مــــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده اند
پیکرت را با لباس تیرها پوشیده اند
علقمه با پاره های پیکرت تزیین شده
خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده اند
یک عمود آمد و سرِ شر داشت
به عمو خورد و سر تَرک برداشت
قمر افتاد و قلب زینب ریخت
در سماوات دیده اختر داشت
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است
آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مــــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است
استخاره زده شد آیــه ی بـــــاران آمــد
ناگهان حضرتِ عبّاس به میــــدان آمــد
رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می شد
داشت سقّایِ حَــرَم ، عازمِ دریــــا می شد
تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم
شانه خالی مکن از بار سفر ، همسفرم
انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی
شده اعضای تو پاشیده شبیه جگرم