بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
در کوچه بی کس و , تنها روانه ام
در اوج غربت است , سیر شبانه ام
در کوفه یاد تو , ماه یگانه ام
این شهر بی حیا , شد آشیانه ام
در شهر کسی نیست عزادار نباشد
محرم نشود چشم اگر تار نباشد
بی نام تو هرگز گرهی واشدنی نیست
باروضه تو معجزه دشوار نباشد
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه نباشد
ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند
سَـرَمْ بریده شود دل نمی بُرم از یار
دلم خوش است به عشقِ تو می رَوَمْ بر دار
نوشته ام که بیایی ولی حسین میا
که می کِشَند برایِ تو نقشه در بازار
تن بى سر شده چون بیکس و بى یار شود
بازى دست اراذل سر بازار شود
ترسم این است بلایى که سر من امد
بین گودال سر جسم تو تکرار شود
دل بیقرار من می تپد از فراق یاری
که نوشته ام بیاید, به دیار بیقراری
چو به عشق پا نهادم, همه هستی ام فنا شد
تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری
ای کاش دست من قلم میشد
تا واسه تو نامه نمیدادم
با خون نوشتم اسمتو بعدش
بی سر به پای اسمت افتادم
هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو
به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو
می زنم دست بروی دست چکاری کردم
با چه رویی بشوم روبرو با مادر تو
آن بیعتی که مرد و زن کوفه بسته اند
حتی به هفته ای نریسده شکسته شد
دیروز از وفا همگی دست داده اند
امروز مسلمت زجفا دست بسته شد
از راه دور نوکر خود را صدا بکن
قدری به این سفیر خودتاعتنا بکن
تنها…شکسته…خسته وشرمنده ام حسین
مسلم غریب گشته برایش دعابکن
نوزاد های فــــتنه چرا زاده می شوند؟
شمشیرها برای که آماده می شوند؟
کوفه میا حسین که این خـــــاک هـای سرخ
بهر نماز عشق تو ســـــــــجاده می شوند