شعر شهادت مادر سادات

مولایم علی

حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد

بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد

دلم گرفته

باز مادر دلم گرفته، مرا
حال داری دوباره ناز کنی؟
میتوانی فقط بخاطر من
چشم خود را دوباره بازکنی؟

آه

درد تو نیست به جز معجزه درمانش،آه!
عمرتو نیست به جز تلخی پایانش،آه!

ترس زینب همه از غصه ی فردای تو بود
و از آرامشِ قبل از شبِ توفانش ،آه!

اِی وای

غم که آوار می‌شود اِی وای
درد بسیار می‌شود اِی وای
خواب دُشوار می‌شود اِی وای
سُرفه خونبار می‌شود اِی وای

حدیث عاشقی

عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد

دارالشفای ما از این روضه به آن روضه‌ست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد

خانه ی وحی

حمله کردند سمت خانه ی وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند

آه از دلِ بی تاب

دارم عذاب می‌کشم و آب می‌کشم
با چاه آه از دلِ بی تاب می‌کشم

اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من
دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم

مادر

مستحقی سر به زیرم..سر به زیری بهتراست؟
یا که در این خانه ..بی بی جان اسیری بهتراست؟

گفته اند؛در پیشِ مادر دایماً افتاده باش
در کنارِ تو یقین دارم حقیری بهتر است

از بد روزگار

در به دیوار گفت: همسایه!
از بد روزگار اگر لگدی
به تنم خورد و آمدم سویت

ادخلوها بسلامٍ

فهمید عالم رحمت سرشار را؟ نه
راز دل گنجینه الاسرار را؟ نه
او نیمه ی شب درد را از یاد برده
اما دم “الجار ثم الدار” را نه

اذن عزا

اذن عزاداری ما دست شما افتاد
گریه برای مادر زینب (س) به ما افتاد

گلبانگ شور فاطمی در هر حسینیه
پیچید و در هر کوچه ای بزم عزا افتاد

خانه ی وحی

حمله کردند سمت خانه ی وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند

دکمه بازگشت به بالا