شعر شهادت مادر سادات

افتاده است

افتاده است عالم بالا به روی خاک
افتاده چون که مادر گل ها به روی خاک
افتاده یک غریبه و رفته است یک غریب
مولا به سوی مسجد و زهرا به روی خاک

رفتی شکست

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام


قصدخیانت

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

تمام شد…

تمام شهر پی کشتن ولی بودند

نبود مردی و نامردها ولی بودند

که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند

چهل نفر که همه قاتل علی بودند

درد دارم

درد دارم دوباره امشب هم

از نگاهم ستاره میریزد

لاله لاله میان هر نفست

سوز آهم شراره میریزد

چه کنم

چه کنم بی تو اگر زنده بمانم , چه کنم

کاش می شد که در این شهر نمانم , چه کنم

تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی

شده بیماری تو قاتل جانم , چه کنم

شـاهد درد

علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش

سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش

دلم گرفته

دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بردر و دیوار میزد

دور از نگاه زخمیام المصائب
پهلوی خودرا برنوک مسمار میزد

در

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟

هرچه کشیده ست, کشیده ست از آن در

مهرسکوتی به لبش بود هماره

کاش چنین باز نمیکرد دهان, در

گفتم زکوچه

گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی ورگ قلبم دریده شد

دیدم که دست,خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود,نسیم جدایی وزیده شد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

شهر مدینه

شهر مدینه غصه و غمدارد امشب
حال و هوایی پر ز ماتم دارد امشب
یک یاس پرپر دارد امّا خانه وحی
چشم علی اشک دمادم دارد امشب

دکمه بازگشت به بالا