شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادر

از سرم سایه ی الطافِ خدا جمع نکن
مادر.. از رویِ سرم ،بالِ وفا جمع نکن

چادرت را بتکان و بده بر زینبِ خود
معجرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن

ناامیدانه به اطراف چرا می نگری؟
بار و اسبابِ سفر را گلِ ما جمع نکن

نَفَست.. هم دَم و هم باز دَمش مثلِ مسیح
نفسی تازه کن و موجِ بقا جمع نکن

نَفَسِ شیرخدا بر نَفَست بسته شده
سفره ی زندگیِ شیرخدا جمع نکن

این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا
عقده ها در گلویِ کرببلا جمع نکن

از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید
در دلِ این پسرت آه و نوا جمع نکن

بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن
حفظِ اسرار نکن درد و بلا جمع نکن

آخرین خواسته ی زینبِ تو این شده است
از سرم سایه ی الطافِ خدا جمع نکن

محسن راحت حق

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا