شعر شهادت مادر سادات

قدت خم است

فصلت رسیـدهای گل مـن بو گرفته ای

 دیگـر چـرا تـو دست , به پهلو گرفته ای؟

 

هنگام پا شدن به خـودت زحمتی نـده

 دوش حسـن که هست تـو زانو گرفته ای؟

مجموعه رباعیات و دوبیتی های فاطمیه (حسن فطرس)

حریم امن زهرا را شکستند

ز شاخه یاس مولا را شکستند

خدا داند که با این ظلم عظمی

دل پیغمبر ما را شکستند

هوای مادر …

دلم هوای شما کرده بی هوا مادر
که بیت بیت غزل می زند صدا: …. مادر

حروف شعر پر از عطر یاس میگردد
همین که ذهن قلم گوید از شما مادر

مجموعه رباعیات فاطمی

هرگاه که میکنم نگاهت بانو

میخواهم از آهِ گاه گاهت بانو:

“روزی نرسد جدایی افتد بینِ

دستِ من و چادرِ سیاهت بانو”

قصه بی مادری …

یک خانه در این شهر, دیگر ” در ” ندارد!

دیگر مدینه ,عطرِ نیلوفر ندارد


آهسته و نم نم ببار ای ابر…امشب

اشکی برای شست و شو ,حیدر ندارد

بَـر دَر مَزَن بــه رویِ تو دَر وا نمی کنند

بَـر دَر مَزَنبــه رویِ تو دَر  وا نمی کنند

چیزی مگو  ,  که با تو مدارا نمی کنند

اینها که ساکتندو فقط  بُهت کرده اند

هــرگز بـه  پایِ حقّ تـو امضا نمی کنند

بغض گلو

نخواستند که باشی در آخر این راه

چقدر بود زمان خوشیمان کوتاه

نبود دست خودم دست من به بازو خورد

و دید موقع غسل تو لکه خون سیاه

در التهاب …

بیا مخواه که خانه پر اضطراب شود

تمام خانه پر از سایه ی عذاب شود

خدا کند که بمیرد هر آنکه باعث شد

علی ز شرم زنش قطره قطره آب شود

بساط هیزم و آتش

امان نداد سقیفه به چشم های ترت

هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت

هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی

که خواستند ببینند باغ بی ثمرت

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

وقتی که نام فاطمه روی لب من است

 نادعلی علیست که تاب وتب من است

باید برای فاطمیِّه زیر ورو شوم

چون مدّعی شدم که علی مذهب من است

غرق تلاطم

چون  موج  چرا غرق تلاطم شده ای

 در  وادی حیدرانه ات  گم   شده ای

 در  هاله ای  ازدود  چنان شیر شدی

 با  ناله ی  خودحریف هیزم شده ای

گدای فاطمه ام

گدای فاطمه و نوکر اباالحسنم

هزارشکر که در فاطمیِّه سینه زنم

هزارشکر که عطرولایت مولا

گرفته است دراین کوچه ی صفا بدنم

دکمه بازگشت به بالا