شعر محرم و صفر

سالار زینب

حسین , با بدنت نعل اسب کاری کرد
که فرق روی تو از پشت تو نشد پیدا

خلاصه هرچه زنان بنی اسد گشتند
میان معرکه انگشت تو نشد پیدا….

رضا قربانی

یک گوشواره خاکی

یک خورجین از کربلا سوغات آورده
یا که برای خانه تزیینات آورده

هر چیز پیدا می شود در خورجین او
عمامه و قنداقه, چادرجات آورده

رسید وقت سفر

رسید وقت سفر سربه زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب

هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب

طبه خطبه دَهَم شرح

میان ناله‌یِ خود می‌برم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرحِ , ماجرای تو را

تمام بار به دوش من است می‌بینی
که می‌کشم به سرِ شانه کربلایِ تو را

دختر شیر خدا

عباس اگر در ظهر عاشورا نمی‌افتاد
سنگی به سوی زینب کبری نمی‌افتاد

بودند اگر دورش جوانان بنی‌هاشم
در راه کوفه دختر زهرا نمی‌افتاد

هیهات منا الذله

ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت

ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلیعلت ایجاد خلقت

ای غریب سر جدا

چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام
هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام

کودکان در آتش و من در تف تب سوختم
سوختم در آتش هجران و سوزان توام

نوشتم زینب

هر لحظه و هر کجا…نوشتم زینب
در حال غم و بکا…نوشتم زینب

آزادگی و عشق نوشتیم حسین
از صبر و غم و وفا…نوشتم زینب

برادر زینب

 هی از این نیزه به ان نیزه مکانت دادند
کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند
پیش چشمان من از نی که زمین افتادی
از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند

ذکر یا حسین

روضه کُشنده بود , ولی روضه خوان نمُرد
حتی یکی از آن همه گریه کنان نمُرد

دیدم کتیبه سوخت , گریبان خود درید
با ذکر یا حسین , زبان در دهان نمُرد

لعنت به شمر

جبرِ نگاهت از دلِ من اختیار برد
زلفت رسید و پای مرا پای دار برد

بسته شده است بار تمام قبیله اش
هرکس به دوش خویش , برای تو بار برد

شلوغی گذر را دیدم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

دکمه بازگشت به بالا