دعا کن غم ره ساحل بگیرد
خدا داد دل از قاتل بگیرد
شکیبایی به دل منزل بگیرد
در یغا درد زینب را دوا نیست
دعا کن غم ره ساحل بگیرد
خدا داد دل از قاتل بگیرد
شکیبایی به دل منزل بگیرد
در یغا درد زینب را دوا نیست
مسیرعشق بازان سوی یار است
زمین عشق بازی کوی یار است
به هرجان بنگری بینی خدا را
که دائم در تجلی روی یار است
ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم
عمریست محتاج گداهای شماییم
آواره های کوچه ی حُسن بهاریم
کاسه بدست سفره های هل اتاییم
عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است
دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است
مجنون شدیم و دربدرکوچه ها شدیم
آوارگی ما هم ازاینجا شروع شده است
صدای شر شر باران شعر می آید
کسی دوباره به ایوانشعر می آید
غزل ,قصیده, نمیدانم,این که در راه است
چقدر ساده به دیوان شعرمی آید
روزی حسینی, حسنی دارم و بس
درمملکت ری وطنی دارم و بس
عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس
دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم
بر دوش گران باری یک سالکشیدم
در گوشه تنهایی خود غرقشدم من
از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم
اول تو راسرشته و انسان درست کرد
شرح تو رانوشته و قرآن درست کرد
بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد
تا از من خراب مسلمان درست کرد
یا علی با نام تو دل عشق بازی میکند
شیعه با حبّ تو مولا سرفرازی میکند
گر که با ” ناد علی ” بعد از خدا جویی مدد
گفتن ذکر علی صد چاره سازی میکند
آتشفشان زخم منم,داغ دیده ام
خاکسترم,بهار به آتش کشیده ام
چشم بلا کشیده ی من خون جگر شده است
از باغ سرخ آینه ها آه چیده ام
زینب تمام عصمت زهراست شک نکن
زینب مرام و هیبت مولاست شک نکن
زینب عقیله ی حرم و عشق خاتم است
بی بیِّ آسمانیِّ دنیاست شک نکن
خورشیدنشسته روی بالت ساقی
دنیاشده خیره در جمالت ساقی
من عاشق چشمان خمارت هستم
من شیفته ی نقطه ی خالت ساقی