تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب
انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب
تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب
انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب
به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد
همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد
نه تنها من سرآغاز امورم “یاعلی” گفتم
خدا هم “یاعلی” گفت و شروع امر خلقت کرد
به آسمان بنگر آفتاب معلوم است
جمال حضرت حق بی نقاب معلوم است
بپرس حضرت پروردگار , حیدر کیست
نپرس … بین سوالت جواب معلوم است
تا معنی اللهُ صمد را بشناسی
کافی است ببوسی درِ این صحن و سرا را
تا دوستی اش اصلِ نماز است , مؤذن
بی نام علی نعره نزن “حیّ علی”را …
باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم
به نامِ تو نوشته شد تمامِ سرنوشتِ من
حَک شده یاعلی علی به رویِ خِشت خِشتِ من
تَرنُـّمِ دمِ علی نـِقابِ رویِ زشتِ من
قَسیم نار وجَنـَّتی بهشتِ من بهشتِ من
یارب مرا زمین زده ی بوتراب کن
یا مرتضی بیا “منِ” من را خراب کن
در ملک قلب منقلبم انقلاب کن
این ذره را به لطف خودت آفتاب کن
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
عاشق همیشه در پی دیدار دلبر است
قلبش صدف و عشق در این سینه گوهر است
در بین باغ های پر از میوه چشم او
در جستجوی میوه خوش رنگ و نوبر است
مانده ست جبرائیل ابوذر را نگه دارد
یا مالک و سلمان و قنبر را نگه دارد
وقتی پیمبر با ولیِّ خود به بالا رفت
باید دو دستی باد, منبر را نگه دارد
آسمان٬ خورشید را سمت تو مایل کرده است
وحی٬ حق آورده است و ردّ باطل کرده است
عده ای را محضِ تاییدِ تو قابل کرده است
بد به حالِ آنکه در عشق تو دل دل کرده است
امیرُالحق, امیرُالعشق, امیرُالمومنینی تو
خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو, نه اینی تو
تو را خواندند بیهمتا و رقصیدند در آتش
علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی اینچنینی تو